چه خبر...
•ازش پرسیدم چه خبرها و این قشنگترین جوابی بود که میشد شنید
۰ یکی جایی بعد مدتها آشتی کرد با خواهرش
• یکی فهمید تنها نیست
• یکی لبخند زد به غریبهای که پشت چراغ قرمز بود
• یه بچه کوچیک اولین قدمشو برداشت
• یه مادر تنها (که اسمش پرتو بود)
وسط سختیهاش باز هم به نور تکیه کرد
و شکر گفت…
و دنیا از شکرش زیباتر شد.
+ نوشته شده در چهارشنبه دوازدهم آذر ۱۴۰۴ ساعت 22:54 توسط نیلوفر
|
من گل نیلوفر آبی هستم که مرداب زندگیم رو زیبا کردم 