بیماران عزیز لطفا لبخند بزنید ۱
همیشه توی ذهنم دوست داشتم یه فیلم یا سریال از زندگی خودم رو روی پرده ببینم، البته با دوستان و آشنایان،
همراه با خوردن پاپکُرن — یا همون ذرت بودادهی خودمون 😋
حالا توی دنیای وب میتونم اون سریال رو بسازم، با دوستان مجازیم اون رو به اشتراک بذارم، پس اگر مایلید ظرف پاپ کورنتون رو بیارید ...
واگر حوصله تان میگیرد بشنوید از تمام اتفاقهای تلخ و شیرین دوران پرستاری من که همشان طبق واقعیت بوده...
🎬 قسمت اول از سریال «بیماران عزیز، لطفاً لبخند بزنید»
بعد از دادن کنکور و مطمئن شدن از اینکه قبول نمیشم (همونطور که قبلا گفته بودم با اینکه شاگرد اول بودم، اما از بس خجالتی بودم، اصلاً دلم نمیخواست برم دانشگاه!) شروع کردم رو مخِ مامانم راه رفتن که «من میخوام برم سر کار!» 😁
اون موقعها که یا دخترها ازدواج میکردن یا قصد ادامه تحصیل داشتن، من با این تصمیم عجیبم رسماً به دستهی سوم تعلق پیدا کردم: «دخترهایی که میخوان سر کار برن و دنیا رو تجربه کنن!» البته اینکه مادرم هرروز یکی از دخترای دوست و همسایه را مثال میزد که یا عقد کرده یا ازدواج کرده یا مادرش یک کیس مناسب برایش در نظر دارد ولی من هنوز هیچ کس اسمم رو هم نیاورده در این انتخابم بی تاثیر نبود 🤣🤣
بالاخره با کلی اصرار و دلیل و اشک و لبخند، خانوادمو راضی کردم و خیلی اتفاقی سر از یه مطب فیزیوتراپی درآوردم.
آقای دکتر، مردی حدود شصتوچندساله، قدبلند، لاغر و بسیار خوشتیپ بود. همون جلسهی اول، جلوی مامانم اتمام حجت کرد که:
> «تا زمانی که ایشون در ساعت کاری در مطب هستن، مثل دختر خودم باهاشون رفتار میکنم و مراقبشون هستم.»
این جمله، دقیقاً همون نکتهی مثبتی بود که خیال مامان رو راحت کرد 😇
قرار شد از فردا صبح ساعت ۸ برم مطب. چند روز اول کنار خانم دکتری که صبحها اونجا کار میکرد، کارآموزی کنم و بعد از ظهرها تنها در مطب باشم و بعد از چند روز که بسته به هوش و یادگیری کارها توسط خودم داشت دیگه فقط بعداز ظهرها و مسئول فنی بشم و به تنهایی کارها رو انجام بدم.
البته آقای دکتر خودش صبح و بعدازظهر حضور داشت، ولی وجود یه مسئول فنی خانم، الزام قانونی بود... که اون خانم هم شدم من! 😅
مسئول فنی یا یه قول بیماران خانم پرستار فیزیوتراپی تشخیص
پی نوشت
✨ فردا ساعت هشت، آغاز روزهایی بود که آرزو میکنم کاش میتوانستم برشان گردانم و با بینش امروزم زندگیشان کنم.
گل مرداب
من گل نیلوفر آبی هستم که مرداب زندگیم رو زیبا کردم 